امیرعلی راننده میشود
مامان به قربونت بره عزیزم عشقم نفففسم عزیز مامان سلام دیروز وقتی عازم سمنان شدیم برای MRIگل پسر از یکطرف کمابیش خواب بود ولی از طرف دیگه همش میگفت برم پشت فرمون و توی بغل باباجون باشم .عزیزم یادگرفته بود بوق بزنه شیشه پاکن رو رو فعال کنه و فرمان رو با تمام قدرتش میگرفت که نگو و نپرس .جالب اینجاست سوئیچ ماشین رو میخواست و یکی از تلاشاش گرفتن سوئیچ بود بالاخره کلی برای خودش ذوق میکرد مامان دیروز خیلی خسته شدی امیدوارم بتونم جبران کنم برات . ...
نویسنده :
مامان فاطمه
12:33